:: تأملات تنهایی ::

مقصود فراستخواه

:: تأملات تنهایی ::

مقصود فراستخواه

آگاهی همچون انرژی


تأملی تنها از سر نیاز بود، در جمع دوستانی حدیث نفس کردم

و اینجا می آورم........اردیبهشت92

 


 

نخست. در ستایش آگاهی

آن حضور و آن روشنی که ذهن در آن اعمالش را بهتر انجام می دهد، حضور وروشنی آگاهی در ذهن است. توگویی ذهن مثل فضایی تاریک وبسته است که براثر آگاهی، دریچه ها وپنجره هایش به روی عالم وآدم گشوده می شود و باز می شود و روشن می شود. در این روشنی است که ما می توانیم خود را وجهان را بهتر بفهمیم ، پردازش و دلیل آوری و تحلیل وتفسیر بکنیم، به تجربه های مان بهتر معنا بدهیم و  بهتر زندگی بکنیم.

آگاهی اصلی ترین فضیلت بشر است. هرچه پیشرفت وتوسعه وتعالی در تمدن وفرهنگ انسانی فراهم آمده است، به یُمن آگاهی بود. اگر در دنیا یک کوتاهی بزرگ باشد آن، کوتاهی انسان در آگاهی است. مشکل آگاهی در مردمان، ذهن متفکران را به خود مشغول کرده است. چنانکه از اسپینوزا[1] نقل است«نخندید، گریه نکنید،  بیزار نباشید،  بلکه بفهمید[2]».

دوم. در سرشت آگاهی

آیا این نور آگاهی تنها از فوتون های شناختی تشکیل می شود؟ به نظر می رسد چنین نیست. حداقل، آگاهی مؤثر در بشر یکسره از ذرات شناختی پدید نمی آید. آگاهی مؤثر آن است که با تمام  ابعاد هستی خویش آن را از خود می تراویم و به دست می آوریم. آگاهی اثربخش،  امری فقط شناختی نیست. ابزاری نیست. بلکه یک کلیت وجودی درماست.

اگر بخواهیم چهار سویۀ وجود آدمی را نشان بدهیم، فقط یکی از این چهارسویه عبارت است از کنجکاوی و معناجویی. حداقل سه سویۀ دیگر نیز هست :1. میل بقا،  2. لذت و  رنج و احساس و عواطف، 3.  روابط اجتماعی. آگاهی حاضر ونافذ در ذهن ما  فقط از جنس شناختن نیست بلکه کلیتی است که آدمی با همۀ ابعاد چهارگانه اش (با شناخت ها، میل ها، با لذتها ورنجها، و با نیازهای اجتماعی خود )به آن نایل می آید  (شکل زیر)

 

 


 آگاهی در مفهوم دکارتی آن، گویا ابتدابه سکون به صورت یک امر شناختی روی می دهد: «می اندیشم پس هستم». اما در معنای هوسِّرلی، آگاهی با نوعی قصدیت والتفات به وجود می آید: «هستم ومی اندیشم». آگاهی امری التفاتی[3] است. چون التفات به بودن خود و التفات به چیزی داریم، آگاهی طلب می کنیم. ما چون می خواهیم زندگی بکنیم وکاری بکنیم، با اراده ای معطوف به بقا، با شور زیستن، باشوق بودن وبا شجاعت بودن است که طرح آگاهی می افکنیم.

پس آگاهی مؤثر، امری وجودی و اگزیستانسیل است. این آگاهی در کلیت بدن ما سَرَیان وجریان پیدا می کند. تن مان هشیار می شود. میل مان هشیار می شود. لذتها ورنج های مان هشیار می شود. عواطف واحساسات مان هشیار می شود.  در این حالت، چنین نیست که مثلا لذتی داریم وآگاهی مثل مانعی کنترل کننده در برابر آن می ایستد یا مثل ترمزی آن لذت را متوقف می کند. بلکه این لذت است که با آگاهی در می آمیزد و صورتی آگاهانه پیدا می کند وبه سطح خودآگاهی وهشیاری می رسد. میلها و عواطف، واجد نور آگاهی می شوند. رنج ها نور آگاهی می گیرند و معنا پیدا می کنند و روشنی خودآگاهی به دست می  آورند. در حقیقت صورت آگاهی را به مادۀ امیال و  لذتها ورنج های خویش می زنیم. صورت آگاهی را به حیات اجتماعی خویش می زنیم. امیال  مان را با آگاهی سامان می دهیم. احساس مان هوشمند می شود و...

آن آگاهی که ابزاری نیست و وجودی است، آن است که به تعبیر مولانا« چشمۀ آن در میان جان بوَد». (چون ز سینه آب دانش جوش کرد. نه شود گَنده، نه دیرینه، نه زرد.  مثنوی معنوی : 372 ). سعدی تمثیلی جالب دارد وعقل را به چراغ تشبیه می کند سپس می افزاید این چراغ وقتی ارزش دارد که بخواهیم با آن ببینیم وپیش برویم: «خاصیت چراغ آن است که به وجود آن راه از چاه بدانند و نیک از بد بشناسند... عقل با چندین شرف که دارد نه راه است بلکه چراغ راه است...شخص اگرچه چراغ دارد تا نرود به مقصد نرسد.»( کلیات سعدی ، تصحیح مظاهر مصفا ، تهران، روزنه ، 1383 : 869).

برافروختن روشنی نافذ ومؤثری از آگاهی در کلیت هستی خویش، موکول به تنش وجودی واحساس نیاز در هستی ماست. تراویدن آگاهی از هستی خویش (نه صرفا به معنای ابزاری بلکه به معنایی که روشنی بخش جان مان می شود)ناشی از  تقلایی وتمنایی در وجود ماست. این نوع آگاهی غیر ابزاری است که ضریب نفوذ آن را دارد که به جریان زیست ما گسیل بشود و در آن جاری بشود.

این آگاهی در اعمال حیاتی ما حلول ونفوذ وسریان پیدا می کند. در  لحظۀ رفتار و در زمان واقعی زندگی روزمرۀ ما جریان وحضور دارد. با آن می توانیم گریبان خود را از رفتارهای تکانه ای[4] رها بکنیم، رفتارهایی که به صورت عکس العملی(محرک-پاسخی) از ما سر می زنند. مثلا عصبانی یا متنفر یا شیفته یا کج خلق یا دلسرد یا نومید یا منفعل یا برانگیخته یا پرشورمی شویم. عوامل درونی(مثل غدد کم کار وپرکار) و  بیرونی(مثل رسانه های سازمان یافته در تصاحب قدرت و ثروت)در تاریکی ناآگاهی، بی حضور آگاهی ودر غیاب آگاهی، ما را به واکنش وتکانش در می آورند و  و ناخودآگاه به رفتار می آییم. محرک هایی  ناخودآگاه ما را احاطه می کنند ودر امواج آنها می غلتیم و بالا وپایین می شویم.

وقتی آگاهی وجودی در ما توسعه و حضور وسریان می یابد به جای رفتارهای تکانشی، رفتارهایی تأسیسی[5] داریم. یعنی رفتارها را در روشنی آگاهی ودر پرتو خودآگاهی تأسیس می کنیم. بدن مان آگاه می شود،  امیال مان هوشمند می شود، رنج ولذت مان منوّر به نور آگاهی می شود، هوش درون فردی ومیان فردی، هوش عاطفی و هوش معنوی به دست می آوریم. گرایش ها و عواطف مان را سامان می دهیم. مثلا کامیابی های عاجل سطحی را به تعویق  می افکنیم. هیجانات مثبت ومنفی مان را مدیریت  می کنیم.  به رنجی معنا  می بخشیم و لذتی را استعلا می دهیم. ترکیبی آگاهانه و پایدار از رنجها ولذتهای اصیل انسانی به هم می زنیم.

سوم. آگاهی همچون صورتی از انرژی

آگاهی نیازمند نوعی انرژی وجودی است وخود صورتی از انرژی است. انرژی، کارمایۀ زندگی ماست. هر موجودیتی که در این عالم به جنبش در می آید، برای آن است که بخشی از انرژی این عالم را در خود ذخیره وجاری می کند. انرژی هر موجودیتی حاصل جنبش ذرات بنیادین اوست. علمای فیزیک مقدارش را مساوی دانسته اند باE=mc2 

E انرژی است. M  مقدار جرم است و C مقدار ثابت سرعت نور است که به توان دو می رسد..  به بیان دیگر انرژی در  هر پاره از هستی، از فعال شدنش در یک موقعیت محیطی است که در او انباشته می شود(انرژی پتانسیل). از این طریق ، صورتی از انرژی در این عالم  به صورت دیگر تبدیل می شود.  انرژیِ ذخیره شده در هر پاره از هستی، می تواند به صورت جنبشی از او آزاد بشود ودر محیط او منتشر بشود ومنشأ آثاری بشود.

فیزیکدانان می گویند هیچ موجودیت منزوی نمی تواند انرژی پتانسیل در خود ذخیره بکند. مثلا یک شیء در این سیاره به دلیل موقعیتش با زمین است که انرژی گرانشی پیدا می کند یا از عمل فتوسنتز گیاه در موقعیت خاصی از نور وهوا و آب وغیر آن است که انرژی در ذرات آن گیاه ذخیره می شود (انرژی پتانسیل) و  به صورت  انواع انرژی های جنبشی شیمیایی آزاد می شود ودر بدن ما تبدیل به انواع انرژی های دیگر می شود. انرژی ذخیره شده در برگهای چای ودر ذرات آب و آتش، با چایی که می خوریم در بدن ما بدل به انرژیی می شود که با آن خستگی های خویش رفع می کنیم و نیروی مجددی برای کار وکوشش به دست می آوریم.  چراغ آگاهی را نیز از این رهگذر در هستی خود برمی افروزیم.

چهارم. جریان انرژی در ما تا اوج آگاهی

ما نیز مثل دیگر پاره های هستی، در حال انزوا فاقد هر انرژی هستیم. انرژی وجودی، سرشتی ارتباطی دارد. ما تنها در  ارتباط خلاق با محیط مان است که از انرژی سرشار می شویم. در خود انرژی ذخیره می کنیم و از خود انرژی آزاد می کنیم و انرژی های مان را در محیط زندگی مان جاری می کنیم. آگاهی از عالی ترین سطوح امواج انرژی در این عالم است و از عالی ترین صورتهای انرژی تبدّل یافته در ماست.

اگر با فرضیۀ لاپلاسی بخواهیم بیان بکنیم ما یک زمان دور در این محیط منظومه ای، حوزۀ  جُنبان و دوّار آتشینی بودیم. انرژی بود که آن وضعیت را برپاداشته بود. انرژی جاری وپویا در این منظومه، خود حلقه ای از خوشه های بزرگ انرژی جاری در کائنات بود  وحاصل انفجار بزرگ بود و هنوز هم هست. باری سیاره ها و از جمله سیارۀ ما تکه تکه جدا شدند ودور خورشید به گردش درآمدند. مرکز بزرگ انرژی های این منظومۀ شمسی، در خورشید است که براثر جنبش ذرات درونی آن( تبدیل هیدروژن به هلیوم و...) پی در پی ذخیره می شوند وآزاد می شود ودر محیط منظومه واز جمله در سیارۀ ما(زمین)از صورتی به صورتی دیگر  متبدّل می شوند و  شبکه ای از جریانها وحوزه های  مختلف انرژی پدید می آورند.

 پیدایش ما انسانها نیز برامواجی از  این تبدّلات انرژی روی داده است. این امیال واحساس ها ومعرفتها و لذتها وعشق ها و آگاهی در ما نیز همه صورتهایی از شبکۀ پیچ در پیچ انرژی های جاری در منظومه ودر زمین است. (دور گردون را زموج عشـــــــــق دان ، گرنبودی عشـــــــــق بفسردی جهان).

ما پاره ای از هستی ایم و از فعال شدن مان با هر آن موقعیتی که در محیط هستی، محیط کائناتی و محیط اجتماعی و محیط ارتباطی داریم، در خود انرژی شارژ می کنیم. آبشار انرژی های وجودی چنین است که از طریق انواع انرژی ها در کائنات به سوی ما جریان می یابند ، در ما ذخیره وسرشار می شوند و آزاد می شوند و به محیط درونی وبیرونی زندگی ما گسیل می شوند ومنشأ آثار می شوند.

هرچه جنبش ذرات درونی مان بیشتر باشد، هرچه هرچه هستی خود را به سوی این انرژی ها بیشتر بگشاییم، می توانیم انرژی بیشتری را ذخیره بکنیم. هرچه ارادتی بنماییم، سعادتی می بریم. هرچه عزیمت بکنیم و به جریان انرژی های هستی گشوده بشویم، هرچه اجازه می دهیم منفذهای جان مان و دریچه های ذهن مان  واحساس مان به سوی جهان پهناور باز بشود ، هرچه وضعیت وجودی و موقعیت خود را چنان تنظیم می کنیم که پذیرندگی انرژی های مثبت در او فزونی بگیرد و هرچه ارتباط خلاق تر وسازنده تر با آسمان با زمین، با اشیا وبا آدمها ها برقرار می کنیم، می توانیم انرژی مثبت وآفرینندۀ بیشتری در خود شارژ بکنیم واز خود در محیط درون وبیرون گسیل  وروانه بکنیم.

چشمه های انرژی کائناتی از هر راه به سوی ما جاری می شوند، همچون بادها که به دامادی گل‌ها و درختان می آیند. رودبار های انرژی از تابش ملایم آفتاب، از زلال آب، از بلندِ آسمان، از افق کوه و دشت ودمن، از خاک وگیاه ، واز نغمه مرغان و نسیم سحری در ما جریان می یابند، ذخیره و سرشار می شوند. این انرژی ها ما را به شوق زیستن وامی دارند و به گرفتن نصیب خویش از بودن مان در اقلیم وجود فرامی خوانند. این انرژی ها در روشنی آگاهی ما به اوج خلوص و غنا می رسند. در آگاهی وبا آگاهی، سلسلۀ تبدّلات انرژی کائناتی در ما به سطحی عالی می رسد. چنین است که بارقۀ آگاهی بر موجی از انرژی وجودی و همچون صورتی استعلا یافته از انرژی، در هستی ما جوانه می زند.

جریان انرژی های عالم در ما واستعلای آن تا سطح آگاهی، در خلأ و  انزوا روی نمی دهد. انرژی سرشتی ارتباطی دارد.  جریان انرژی درما وقتی است که کار  وکنش  می کنیم. تکاپوهای شغلی وحرفه ای مفیدی داریم. ورزش  وپیاده روی می کنیم.  فکورانه زیست می کنیم. انرژی های پتانسیل ذخیره شده در تاریخ بشری مان به صورت انواع دانشها و فرهنگ وهنرو ادبیات وعرفانها و حکمتهای قدیم ودستاوردهای عقلانیت وعلم ورزی جدید در ما جریان پیدا می کنند. هنرها صورتی از انرژی های زیباشناختی و صوَرخیال اند. شعر، تاریخ، داستان و مانند آن صورت های متراکمی از انرژی های معرفتی اند، عرفان صورتی از انرژی های شهودی واشراقی است. علوم طبیعی و انسانی و اجتماعی صورتی از انرژی های توصیفی، تبیینی  وتحلیلی هستند. نقد، صورتی از انرژی های اخلاقی و فکری ماست.

انرژی های پتانسیل ذخیره شده در محیط اجتماعی مان از طریق کنش های ارتباطی در ما جریان پیدا می کنند: با مشارکت اجتماعی  و از رهگذر ارتباط سازنده با انسانهای دیگر وهمسفران سیاره ای و هموطنان و همشهریان و همسایگان.  در اثنای غمخواری بشر، با شرکت در نهادهای مدنی و با عضویت و فعالیت داوطلبانه در شبکه های اجتماعی، با شرکت در بهبود حیات اجتماعی وشرکت در نقد و روشنگری وتحول خواهی و  از طریق سهیم شدن در تقلیل مرارتهای بشری.

این است انرژی وجودی در ما که با شور زندگی، برمی جهد و با آگاهی،  به کمال لائق خویش می رسد و استعلا می یابد وسازنده  وتعالی بخش می شود. منبع این انرژی در هستی کرانه ناپیداست.  سرچشمۀ جوشان این انرژی در کائنات است. شرار و شور زندگی ما قبسی از این فراوانی بیکران است؛ «آتشگهی دیرنده پابرجا...» که چون بر می افروزیم «رقص شعله اش در هرکران پیداست، ورنه خاموش است وخاموشی گناه ماست...»[i]  

فایل پی دی اف



[1] Baruch Spinoza

[2] don't cry, don't laugh,  don't be indignant.but try to understand

[3] intentional

[4] impulsive

[5] institutional



[i]  از شعر آرش ، سیاوش کسرایی.

نظرات 3 + ارسال نظر
ف. و یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:31

استاد عزیز
در این دو ماه مشغول مطالعه کتابی بودم به نام رساله‌ای کوچک در باب فضیلت‌های بزرگ نوشته اسپونویل. نویسنده در باب هیجده فضیلت مهم بشر از شوخ طبعی گرفته تا شجاعت و ... حرف زده و استفاده‌های زیادی از تفکر اندیشمندان قدیم و جدید کرده و تلاش کرده نگاه همه‌جانبه‌ای به این موضوعات داشته باشد. به گمانم نویسنده در نفوذ به عمق و پیچیدگی هر یک از بحث‌ها موفق بوده است. اما من در خواندنش چندان موفق نبودم. به نظرم می‌رسید به جزئیات و بحث و مجادله بیشتری نیاز دارم. دلم می‌خواست می‌توانستم با شخص دیگری در باب این نظریه‌ها حرف بزنم و درک خودم از موضوع را بهبود ببخشم. در جلسه هم‌اندیشی وقتی از آگاهی به عنوان اصلی‌ترین فضیلت بشر نامبرده شد مشکلی بر مشکلات ذهنی‌ام اضافه شد. بحث برای من یکی، بسیار کلی بود. سعی کردم با طرح سوال آن را خرد کرده و برای خودم قابل فهم سازم. (باید بگویم اشتیاق قلبی و ظرافت طبع شما بود که به کمک آمد و راضی‌ام کرد اما مشکل همچنان باقی بود) فکر کردم آیا می‌توانم این مبحث را برای شخص دیگری توضیح دهم؟ به نظرم نمی‌توانستم چون فهم و دریافتم به همان شکل فله‌ای باقی مانده بود و همچنان عاجز بودم از درک لایه‌های باریک و عینی آن و وصل آن به دانش و آگاهی زندگی روزانه‌ام.
مرا ببخشید. سعه صدر شما‌ست که جسارت نقد و نظر را به من می‌دهد.

دوست وهمکار نویسنده
درودبرشما وچقدر باید سپاسگزار باشم از اینکه شما نه تنها هستید بلکه مخاطب من هم هستید. نور علی نور ....

خلاصۀ کاربردی از بحثِ آگاهی همچون انرژی را در زیر می آورم . آیا همچنان کلی است؟می شود آن را برای مردمان کوچه وبازار توضیح داد؟ می شود با آن مسائل زندگی را حل کرد؟ موشکافی وروحیه انتقادی شما بزرگترین انرژی برای جنب وجوش ماست:

خلاصۀ کاربردی از بحثِ آگاهی همچون انرژی
معرفی بحث
1. بحث حاضر از یک فرض اصلی آغاز می شود و آن این است که بیشتر مشکلات مردمان از کوتاهی کردن در آگاهی ونداشتن حضور ذهن ناشی می شود.
مثال: اولین تجربه اعتیاد یک شخص در لحظه ای روی می دهد که در آن لحظه ، او حضور ذهن ندارد ودریچه های ذهنش برای فهم خود وجهان بسته می شود. در آن لحظه تاریکی خاموشی ذهن او را فراگرفته است.
2. اما مسأله اینجاست که برخی افراد هرچند ظاهرا از اطلاعات و شناخت نسبت به یک امر برخوردارند ولی این شناخت ، تأثیری بر رفتارشان نمی گذارد. مثلا می دانند که سوءمصرف موادمخدر پیامدهای زیانبار دارد ولی آغاز واقدام به مصرف می کنند.
2.دعوی بحث حاضر آن است که آگاهی چنین افرادی از نوع آگاهی اثربخش نیست.
3.هدف بحث حاضر آن است که فقدان اثربخشی در آگاهی ها را فقط از یک منظر (نه همۀ منظرها) توضیح بدهد.
خلاصۀ بحث
یکم. آگاهی وقتی مؤثر است که تمام ابعاد چهارگانۀ وجودی مان درآن شرکت داشته باشند. آن چهار بعد عبارتند از : 1. شناخت ، 2. میل به بقا ، 3. احساس لذت ورنج 4.حیات اجتماعی. دوباره به مثال آغاز سوءمصرف موادمخدر بر می گردیم. آگاهی به پیامدهای زیانبار آن وقتی آگاهی اثربخش خواهد بود که :
1. فرد اطلاعات کافی وشناخت به این پیامدها داشته باشد.
2. به بدن و زندگی خود دلبسته باشد.
3. از فرط انواع رنجها به این حسّ نرسد که هیچ لذتی برایش باقی نمانده است جز لذت مصرف مواد .
4. شرایط خانواده و دوستان و محیط وجامعه، زمینه هایی را برای اعتیاد او فراهم نیاورند که نافذ تر ومؤثر تر از شناخت نسبت به پیامدهای زیانبار سوءمصرف موادمخدر باشد
دوم. وقتی آگاهی به پیامدهای سوء مصرف مواد مخدر حالت نافذ واثربخش داشته باشد در آن صورت تنها این نیست که شناختی سطحی به این پیامدها داریم بلکه بدن مان هشیار می شود. لذتهای مان هشیار می شود. یعنی لذت آنی مصرف را اصولا لذت نمی شماریم بلکه لذتی برتر وپایدار دنبال می کنیم. آگاهی چنان نافذ است که رفتارهای مان را با آن تأسیس می کنیم. دوست مان ما را به مصرف دعوت می کند اما چون هیجانات مان هوشمند شده است، از تحریض دوست مان به صورت تکانشی وواکنشی به هیجان در نمی آییم. و به جایش هیجاناتی مثل شنا وفوتبال وکوهنوردی و آفرینش هنری و مانند آن را ترجیح می دهیم. لذت خیالی پرعواقب را به تعویق می اندازیم و لذتهایی سالم ، جایگزین آن می کنیم.
سوم. اصولا آگاهی مؤثر نیازمند نوعی انرژی وجودی است وخود صورتی از انرژی است که ما از کائنات دریافت می داریم ودر خود جریان می دهیم. اکنون پرسش به این برمی گردد که چگونه ما واجد انرژی آگاهی می شویم. برای این منظور چند مرحله لازم است:
1. اول شرط شارژ شدن از انرژِی حیاتی و ذخیره کردن انرژی وجودی در خود آن است که در هرموقعیتی هستیم فعال(اکتیو) بشویم . بر اینرسی ولختی ماندگرایی فائق بیاییم. این جنبش درونی مهم ترین شرط انباشتن انرژی های بعدی است. مثلا وقتی یک زمان خاص را برای بیداری درنظر گرفته ایم و آن زمان رسید( شنیده شدن زنگ و...) بی درنگ برای برخاستن عزیمت کنیم وبرخیزیم وبرویم. وقتی قدری انرژی دریافت کردیم همین انرژی ما را به شوق زیستن وامی دارد و به گرفتن نصیب خویش از بودن مان در اقلیم وجود فرامی خواند. همین انرژی های اولیه ما را به انرژی های بیشتر راغب می کند. انرژی ها به همدیگر تبدل پیدا می کنند و در آگاهی به عالی ترین درجۀ خلوص و غنا می رسند.
2. برای انباشته شدن انرژی های مثبت کائنات در ما وتبدیل آنها به انواع انرژی های جنبشی درونی(ازجمله عالی ترین صورت انرژِی یعنی آگاهی)، شرط دوم آن است که ارتباط خلاق وسازنده با اشیا وآدمها برقرار بکنیم. چه با آسمان ودرخت وهوا و درخت و آب ، و چه با همسایه ودوست و همشهری و...
3. باید وضعیت وجودی و موقعیت خود را چنان تنظیم می کنیم که آمادگی وپذیرش انرژی های مثبت در ما ارتقا پیدا بکند. مثلا حضور در محیطهای سازنده و ورزش و شرکت در نهادهای مدنی شهر ومحله و اجتماعات مفید . جریان انرژی های عالم در ما واستعلای آن تا سطح آگاهی، در خلأ و انزوا روی نمی دهد. انرژی سرشتی ارتباطی دارد. انرژی وقتی در ما جریان می یابد که کار وکنش می کنیم. تکاپوهای شغلی وحرفه ای مفیدی داریم. ورزش وپیاده روی می کنیم. فکورانه زیست می کنیم.
4. بدین ترتیب است که انرژی های پتانسیل ذخیره شده در تاریخ بشری مان به صورت انواع دانشها و فرهنگ وهنرو ادبیات وعرفانها و حکمتهای قدیم ودستاوردهای عقلانیت وعلم ورزی جدید در ما جریان پیدا می کنند. هنرها صورتی از انرژی های زیباشناختی و صوَرخیال اند. شعر، تاریخ، داستان و مانند آن صورت های متراکمی از انرژی های معرفتی اند، عرفان صورتی از انرژی های شهودی واشراقی است. علوم طبیعی و انسانی و اجتماعی صورتی از انرژی های توصیفی، تبیینی وتحلیلی هستند. نقد، صورتی از انرژی های اخلاقی و فکری ماست.
کلام آخر
هستی کرانه ناپیدا و کائنات منبع سیال انرژی و سرچشمۀ جوشان انرژی و سرشار از فراوانی بیکران انرژی است. آگاهی از عالی ترین صورت های انرژی است. می توان آتشگه دیرنده پابرجای زندگی را از طرح آگاهی بر افروخت، آتشی که «رقص شعله اش در هرکران پیداست، ورنه خاموش است وخاموشی گناه ماست...»
بدرود ومشتاق ادامه نقدتان عزیز نازنین
م-ف

نوران یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:36

استاد عزیز و بی همتا سلام عرض شد از تاثیر اگاهی بر کنش ها گفته اید اما استاد در شرایطی که عوامل بیرونی بیشترین تاثیر را بر حالات ما دارند در مواردی شاید آگاهی ما را به واکنش وا می دارد واکنشی که از جنس کنش است و شاید لازم برای ادامه حیات و جلوگیری از انهدام سیستم جامعه نظرتان چیست ارادتمند شما نوران

همکار ارجمند خانم دکتر عزیز
ممنون که اینجانب را به نگاه سیستمی فرخوانده اید
این بحث را با مشاوره ومذاکره علمی که معمولا با حضرت عالی دارم پی خواهم گرفت
ارادتمند
م-ف

ا. فخاری چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:34

استاد گرانقدرم
درود
گویی این روزها می‌توان به استعلای خرد جمعی و افروزه‌ی آگاهی دل‌خوش کرد. آگاهی نور امید را بر گوشه‌ی تاریک درماندگی می تاباند. روشنگری و پاسداری‌تان از آگاهی امیدبخش را سپاس.
پیروز باشید و شادکام

درود بر دوست وهمکار ارجمندوسپاس از هستی تان و از امید ونوید تان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد