:: تأملات تنهایی ::

مقصود فراستخواه

:: تأملات تنهایی ::

مقصود فراستخواه

آه از انسانیت خسته، دریغ از زندگی ، از عشق.... ودیگر سکوت

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:14

استاد بنویسید این مرگ از نبود دارو هست کنار خیابون پیرمرد و پیرزن تنها بعد از یک عمر جون کندن برای این ملک و ملت
ادما بالا سرشون ایستادن و نگاه میکنن عکس میگیرن! یکی نیست سر این پیرزنو رو سینش بگیره؟؟؟؟؟؟؟؟!
بنویسید داروهای موجود خارجی توی بازار که تمام بشه دیگه داروی خارجی وارد نمیشه
بنویسید کارخانجات ایرانی منتظرن که این اتفاق بیفته تا داروهاشونو به چندبرابر قیمت بفروشن
بنویسید امریکا برای انرژی هسته ای به توافق میرسه و کاری به میلیونها ایرانی گشنه و بی دارو و در به در نداره فقط طبل انسانیت میزنه
بنویسید تی پی کو یعنی بزرگترین هولدینگ دارویی کشور که تحت نظر تامین اجتماعی هست تو دستای اقای .... و امثال ایشون قرارگرفته و فقط و فقط دچار تعویض های تمام سیاسی و بی درو پیکر و بی برنامه است
استاد
بنویسید ایرانی پست شده

ممنون دوست دل آگاه دردآشنا
ما نیاز به اصلاح نهادهای مان داریم وبه حکمرانی خوب و این جز با پویش عمیق اجتماعی و عمل آگاهانۀ جمعی مان به دست آمدنی نیست .....
ممنون از تذکرتان
م-ف
9 آبان

آتشک چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:25

سلام استاد عزیزم و دردمندم
نمی دانم چرا امروز به هرچه می نگرم همه جا و چیز را غرقه در فساد می بینم.

باز بوی باورم خاکستریست
صفحه های دفترم خاکستریست

پیش از اینها حال دیگر داشتم
هر چه می گفتند باور داشتم

پیرها زهر هلاهل خورده‌اند
عشق ورزان مهر باطل خورده‌اند

باز هم بحث عقیل و مرتضی ست
آهن تفدیده‌ی مولا کجاست

نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بیت المال روشن مانده است

نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بیت المال روشن مانده است

دست ها را باز در شبهای سرد
ها کنید ای کودکان دوره گرد

مژدگانی ای خیابان خوابها
می رسد ته مانده بشقابها

در صفوف ایستاده بر نماز
"ابن ملجم‌"ها فراوانند باز

سر به لاک خویش بردید ای دریغ
نان به نرخ روز خوردید ای دریغ

گیر خواهد کرد روزی روزی‌ات
در گلوی مال مردم خوارها

من به در گفتم و لیکن بشنوند
نکته‌ها را مو به مو دیوارها

دوست نازنین ممنون از همدردی

مهدی چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:02

استاد
گاه با خود میاندیشم تنها ظاهر زیست و بوم و مملکتمان شبه مدرن شده اما کماکان بلا ها و مصیبت ها و جهالت ها به آسانی و چونان دوران و قرون گذشته این بوم تن و تارو پودمانرا میلرزاند و باز بی پناهی یگانه پناه گروه های آسیب پذیر است!

دوست نازنینم نسلی آگاه هستید ودر بیم وامید گام می زنید
زنده باشید

ش.ح شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:29


آه ... دریغ ...

غمخوارگی بشر برازنده گوهر شریف وجودشماست

برهان سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 23:22

اینکه هستی چنین و چنان است
اینکه تاریخ پر از ظلم این و آن است
گر از من پرسی از خدا هم مپرس
بنده خدا شاید او هم ناتوان است
کاش ما هرجائی دستمون رسید جهدی کنیم وعشقی بورزیم و باری از دوش انسانی برداریم. برای موقعیتی چنین هم که مستاصلیم آهی می ماند به وسعت آفاق...پاینده باشید

درود بر یار دلنواز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد