:: تأملات تنهایی ::

مقصود فراستخواه

:: تأملات تنهایی ::

مقصود فراستخواه

در ِ دنیا بر همان پاشنه می چرخد

بعد از ظهر تابستان است. رمضان با مرداد دست به یکی شده است. در ودیوار تفتیدۀ شهری آلوده.  شهری متظاهر. شهری که در آن ارزشها پایین می آید و نرخ ها بالا می رود. بَزک ها، غلیظ  ولی پوشالی. شهری در لفظ، کلانشهر و در معنا، ناشهر. از سنت رانده واز تجدد مانده. شهری که نه شکارگاه سلطنتی قدیم است و نه زیستگاه شهروندی جدید.....

در قسمتی از پیاده رو خیابان بیستون، همان که به میدان فاطمی منتهی می شود، این سو وآن سو، آهسته قدم می زنم چشم در چشمان شمشاد های تکیده، افسرده و  دود و غبار گرفته. با همسرم برای مراجعات دوره ای اش به پزشک رفته بودیم. پایین، کنار خیابان، جایی که ماشین را پارک کردم، منتظر شدم تا برگشتن بانوی خوبم. یک ونیم ساعتی طول کشید.

 مردم می آمدند ومی رفتند، آن ها را می دیدم از نمایی نزدیک؛ پیاده و سواره. بعضی تنهایی، بعضی با هم؛ در حالت ها وحیرتهای مختلف. نمی دانم چرا این آیه به یادم آمد:«ان سعیکم لشتّی..»(حقیقتا که تلاش وجودی شما ها مختلف است). و بدنبالش خطوراتی در ذهن:

 

آن چه ما با خود، با دیگران وبا طبیعت می کنیم؛ گاهی خوبه، گاهی بده وگاهی زشته. حرف هایمان، کارهایمان، نگاههایمان، روابط و مناسبات مان  ومعاملاتمان نیز همینطور. تا بوده، چنین بود.

دنیای امروز بشر با دنیای قدیم متفاوت است. این همه دانشها وروشها، فنون و ابزارها، نهادها وحقوق وآزادی ها وخیلی چیزهای دیگر در دنیای قدیم وجود نداشت. تحولات عظیم معرفتی واجتماعی پدید آمده است. گسست ها رخ داده است. مفاهیم و ساختار زندگی و «ساختار ارزشها» و نهادها و پارادایم ها و افقها عوض شده است.  اما پس ِ پشت، رشته ای هست که دنیای قدیم وجدید ما را به هم وصل می کند.

چه در گذشته وچه امروز، مهم این بود که آگاهی بود و جهل بود. سودای سر بالا بود و یا بالا نبود. وهمینطور دیگر دوگانه های مهم بشری مانند عدالت و بی عدالتی. سخاوت وبخل. مهربانی و بی رحمی. مدارا و دیگر ستیزی.  عهدشناسی و نقض میثاقهای اجتماعی. راستی و دروغ. رعایت دیگران و  مردم آزاری. منشأ خیر یا مایۀ ضرر شدن. شرم و بی شرمی. بخشایش یا انتقام.

آگاهی و حقیقت و خیر و اخلاق و عدالت و زیبایی و معنویت، از گمشده های مشترک بشری نیاکان ما و ما بوده است از گذشته تا به امروز.  این نوع کلمات کلیدی در اعماق زیست انسانی ما همچنان جاری است.

کوروش پادشاهی متعلق به دنیای قدیم است. وی منتخب مردم نبود ودر سیستم تفکیک قوا و دموکراسی نیز حکمرانی نمی کرد. اما در مجموع خوب بود، شاید بهتر از خیلی رئیس جمهور های دنیای جدید. چون حتی برای حقوق وحیثیت مللی که به رسم آن روزگار مغلوبش شده بودند، احترام می گذاشت. در مقایسه؛ هیتلر پیشوایی مدرن  و در قلب دنیای متجدد بود. با رویه های دموکراسی دنیای جدید به قدرت رسید. اما نه بد که زشت بود و جنایتکار.  و برخلاف دموکراسی که سهل است، خصم بشریت شد.

دنیای ارباب رعیتی ما در دورۀ کریم خان با نهاد های جدید شهروندی آشنا نبود ولی او، وکیل الرعایا شد. پس رویکرد وجودی آدمها مهم است، چه در دنیای قدیم وچه در دنیای جدید. آگاهی و جهالت، خوبی وبدی، دادگری وبیعدالتی پیوسته برقرار است. امروز نیز بحثی در علوم اجتماعی هست با عنوان «حکمرانی خوب». پس خوب وبد سرجای خودش هست.

 «قرن ها بر قرن ها رفت ای همام،  وین معانی برقرار و پردوام»،  شد مبدل آب این جو چند بار ، عکس ماه و عکس اختر برقرار.

صورت بندی اجتماعی ارزشها عوض شده است ولی ارزشهای مادر بشری از بین نرفته است. من صمیمانه به حقوق بشر و آزادی های فردی باوری آگاهانه دارم و رعایت آن را جزو باشکوه ترین فضیلتهای مدنی دنیای امروز می فهمم، اما اصلا تصور نمی کنم این آزادی فردی و کثرت گرایی به معنای گم شدن حقیقتها و ارزشهاست.

در منطق آزادیخواهی وآزادمنشی، اصل مهمی هست و آن این است: «تجویز امور لزوما به معنای تصدیق و تحسین آن امور نیست». این از مراتب توسعۀ یک جامعه و  از بلوغ مدنی یک اجتماع و یک فرهنگ است که کارهایی را قانوناً مجاز می شمرند، بدون اینکه حتی آنها که به این قانون رأی  ورضا می دهند، الزاما آن کارها را درست یا خوب بدانند ویا خودشان به آن نوع کارها مبادرت بورزند. بلکه آن چیزی را که خوب ومهم می دانند حقوق مردم برای زیستن واندیشیدن است. ما که قیّم آنها نیستیم. من بدگمانی را نمی پسندم اما اصلا معتقد نیستم مأمورانی در شهر بگمارند که بدگمانان را شناسایی بکنند وبگیرند. به طریق اولی  سبک زندگی و علایق و افکار مردم وگروه های اجتماعی نیز همینطور.

آزادی فقط به معنای آزادی کارها وحرفهایی نیست که از نظر ما درست وخوب اند. اینکه نه هنر است ونه اکتشاف تازه ای  است ونه فهمش دشوار است. آزادی وحقوق بشر اگر مهم است که هست ، بیشتر به معنای آزادی چیزی است که کسانی وگروه هایی آن را خطا و غلط و گناه و زشت می شمارند. مخصوصا آزادی یعنی آزادی طرز زندگی وآزادی افکار وحرفهایی که  گروه های قدرت به دست و اکثریت، احتمالا آن نوع طرز زندگی، افکار وحرفها را نادرست وناپسند ونامشروع می دانند.

این زیباترین فضیلت اخلاقی است که کاری را وحرفی را خوب و درست ندانی ، ولی به انسانها این حق وآزادی را قائل بشوی که آن کار را بتوانند بکنند  وآن حرف را بتوانند بزنند. اگر هم می خواهی کمکی به آنها بکنی می توانی نظر خود را درباب مضرات یا نادرستی آن کارها وحرفها با انتقاد پذیری وبدون تعصب، در جامعه ای آزاد ودموکراتیک از راه های مسالمت آمیز بیان بکنی ودر راه ترویج معانی وارزشهایی که دوستشان داری، آزادمنشانه وبدور از خشونت وبدون سلب حقوق وآزادی های مخالفانت،  بکوشی وبکوشی وبکوشی.

 این آزادی به مقتضای ادوار تاریخی و شرایط ساختاری در دنیای قدیم، نهادینه نشد ویا حداقل مثل امروز، جهان گستر نشد. اما در آن دنیا نیز  بودند انسانهای شریف  و نجیب آزاده ای که به دیگران احترام قائل می شدند و به مردم حقوقی قائل بودند. می فهمیدند که «زندگی بکنیم وبگذاریم دیگران هم زندگی بکنند»، هرچند آن دیگران غیر از ما می اندیشند وبه نظر ما غلط می اندیشند ویا به اعتقاد ما معصیت می کنند.

شادروان دکتر فریدون آدمیت در کتاب با ارزش خویش «تاریخ فکر از سومر تا یونان و روم» که در سال 1375 منتشر شد و من آن را همان زمان چندبار خواندم،  روایتی از  هرودت، از کتاب سوم تاریخ او،  آورده است که  در انجمن بزرگان پارس،  قبل از به سر کار آمدن داریوش، یک نظر  که نظر «اتانس» بود، این بود که ایران به صورت دموکراسی و تعامل میان مردم و دولت اداره بشود. هر چند که اکثر بقیه به او گوش ندادند. اما این صداست که می مانَد.

چهارشنبه، 11 مرداد.......

نظرات 5 + ارسال نظر
مجید یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:04

با عرض خسته نباشید. سوالی پیش می آید و آن اینکه با توجه به سابقه‌ی دیرینه‌ی حرکت‌ها و نهضت ها‌ی آزادی خواهی و عدالت طلبی بیشمار در خصوص رعایت حقوق و شأن انسانی ( به قول فریدون آدمیت) از داریوش تا کنون چرا این بذر در سرزمین ما و حتی آسیای میانه و منطقه به بار ننشسته ؟ آیا این مربوط به جنس نا مرغوب و مرده ی بذر آن بوده ؟یا ناتوانی و ناکارآمدی بذر افکنان آن ؟ و یا شاید خاک پوک و بی ثمر این سرزمین ، که به انواع دروغ و دغل و زشتی ها آلوده و عجین گشته؟ آیا باید با این همه سابقه ی طولانی مبارزه و شکست ، ناامید تن به هجرت و غربت سپرد( که در دوره های مختلف تاریخی بسیار و بسیار رخ داده ) و یا امیدوار از پس این سالیان دراز امید کش باز بذری فکند و چشم بر خاک دوخت ؟

سلام و ارادتمند و ممنون از طرح پرسشهای عظیم
خود این پرسش ها نیمی از آگاهی است و حیف است که پاسخ های ساده در اینجا آب بر این شعلّ تفکری بریزد که مشتعل کردید
اما برای شرکت در اندیشیدن شما عرض می کنم

فکر نمی کنید بیشتر مشکلات در خاک این سرزمین بوده؟

منظورم سرزمینی بزرگ با پراکندگی ها ، کمبود ها (مثل نیمه خشک بودن مان که به تسلط دولت انجامید) و موقعیت جغرافیایی پرحادثه و ناپایداری ها و گسست ها که مانع انباشت شد؟؟؟

در کتاب سرگذشت وسوانح دانشگاه قدری با این معضل درگیر شدم

اما تا ریشه در آب است امید ثمری هست وآب یعنی:
آگاهی وکنش انسان این سرزمینی

همه هموطنان را که نمی شود با خود برد در زیستگاه وموقعیت دیگر زندگی بکنند
عالمی دیگر نیز نمی توان ساخت وزنو آدمی

باید خود را وسرزمین خوب مان را بپذیریم و تغییر را باور کنیم
فلسفۀ امید اجتماعی

با بهترین ها
م-ف
16 مرداد91

علی احسانی دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:16 http://getalong.blogfa.com

سلام
بهتره با همسرتون برید داخل مطب دکتر.
این طوری هر دو حس بهتری خواهید داشت.
موید باشید

سلام دوست منتقد وممنون از ظرافت تان وطنز تان
م-ف

حسین فراستخواه دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:43

سلام؛ هرچند از واژه واژه مطالب شما بهره بردم، اما صادقانه بگویم: چهار سطر آغازین یادداشت فوق‌العاده بود!

یاد نوشته‌ای از فریدون تنکابنی افتادم در کتاب «یادداشتهای شهر شلوغ» که توصیفی اعتراض‌آمیز از تهران دهه ۴۰ است؛ این تنکابنی نویسنده‌ای است که در مواقعی -هرچند نادر- نثرش پهلو می‌زند به نثر هدایت. خیال می‌کنم شما هم بدتان نیاید...

با احترام و ارادت

سلام بر فرزندی فکور که دوست صمیمی وراهنمای تحقیق برای پدر نیز هست
ممنون عزیزم از تشویق به مشق نوشتن و بسیار سپاس از معرفی کتاب
با بهترین ها
م-ف

Sana چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:56

فونت ها به هم میریزه نمیتونم لخونم. چی کار باید بکنم؟ با موبایل کانکت میشم.

دوست عزیز سلام اگر لازم می بینید نشانی ایمیل یا فیس بوک بگویید برایتان بفرستم
زنده باشید

... جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 18:13

استاد گرامی
درود
انسان ها به امید زنده اند؛
سپاس از امیدبخشی تان در این سرگردانی ها و بی پناهی ها...

درود بر دوست عزیز
امید از ذهن وجان تان سرچشمه می گیرد
سرشار باشید
م-ف

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد